نقدی بر نمایش« اسب تا سیب»
کهن الگوی سفر با زبان تصویر

ایران تئاتر_ همدان، روح الله صالحی؛ برای هر الگوی سفر هفده مرحله ذکر شده است که از این هفده مرحله، ذیل سه مرحلهٔ کلی «جدایی»، «تشرف» و «بازگشت» جای میگیرند. در مرحلهٔ جدایی، قهرمان از دنیای عادی به دنیای ناشناختهها سفر میکند، مرحلهٔ تشرف، شرح ماجراهای او در دنیای ناشناختههاست و بالاخره در مرحلهٔ بازگشت، او دوباره به دنیای عادی بر میگردد چیزی که در ماهی سیاه کوچولو صمد بهرگی به خوبی شاهد آن هستیم و در این جا دختر بچه جدایی و تشرف و بازگشت را به خوبی به نمایش می گذارد و باور پذیر می شود
بعد از گذشت دو سال به تماشای نمایش« از اسب تا سیب» نشستم که تماشای نمایش از نزدیک به نوستالژی پهلو می زد و سراسر اجرا به این حس مشترک ارتباط بازیگران تماشاگر با تماشاگر پرداختم. نمایش« از اسب تا سیب» نوشته منوچهر اکبرلو به کارگردانی فرزاد لباسی کاری از گروه راسپینا که این روزها در پلاتو استاد صادق عاشورپور مجموعه تئاتر شهر همدان به روی صحنه می رود.
دختر بچهای که به دلیل سرطان حاضر پذیرش دستورات دکتر و پدر و مادرش نیست با اسب و سیبی که پدر و مادر به او سفر میرود و با عبور از طوفانی سخت سرانجام با کمک اسب که نماد شانس و سیب نماد سلامتی به سرانجام و مقصد که آغوش خانواده و دکتر است بر میگردد و اینجاست که مهیای پذیرش دستورات پزشک برای بهبودی قرار میگیرد.
آنچه منوچهر اکبر لو بدان نظر دارد کهن الگوی سفر در داستان و روایت ایرانی است. که قهرمان میبایست ابتدای قصه به سفری ناخواسته تن در دهد و دراین وانفسای سفر به نوعی عبور از خوان و گره هایی که زوائد وجودی اش را میزداید دست پیدا کند.چیزی که جوزف کمبل مبتنی بر آرای کارل گوستاو یونگ با طرح کهن الگوی سفر قهرمان،عرصهای جدید در نقد کهن الگویی،پدید آورد.
برای هر الگوی سفر هفده مرحله ذکر شده است که از این هفده مرحله،ذیل سه مرحلهٔ کلی «جدایی»،«تشرف» و «بازگشت» جای میگیرند. در مرحلهٔ جدایی،قهرمان از دنیای عادی به دنیای ناشناختهها سفر میکند،مرحلهٔ تشرف،شرح ماجراهای او در دنیای ناشناختههاست و بالاخره در مرحلهٔ بازگشت،او دوباره به دنیای عادی بر میگردد چیزی که در ماهی سیاه کوچولو صمد بهرگی به خوبی شاهد آن هستیم و در این جا دختر بچه جدایی و تشرف و بازگشت را به خوبی به نمایش میگذارد و باور پذیر میشود.
گروه راسپینا در این سالهای تئاتر تمرکزاش را بر تئاتر کودک و نوجوان گذاشته است و این مفهوم گروه بودن را تقویت میکند. اما این نمایش که برای بار سوم توسط این گروه به روی صحنه رفته است با تغییرات در اعضای گروه و در شرایط سخت کرونایی مهیای صحنه شده است که جای تقدیر دارد.
تلاش فرزاد لباسی برای تصویر سازی از ابتدا تا به انتها مشهود و عینی است و در اکثر مواقع نمایش این تصویر سازیها بکر به کمک فضا سازی و اتمسفر کار برمی آید و به راحتی با تماشاگر ارتباط برقرار میکند اما گاه این تصاویر به دلیل زمان لازم برای تبدیل شدن به ابژه و ایماژ دچار کندی میشود و تاریکیهای پی در پی و اندکی طولانی بر آتشش میدمد
طراحی صحنه با ایجاد دفتر نقاشی و بازی سازهایی که یادآور مداد رنگی هستند این ابژه سفر را با انرژی زیادی که به خرج میدهند به خوبی از پس ارتباط دو سویه بر میآیند. طراحی صحنه با ایجاد بستر لازم برای زنده بودن اما در یک سویه قرار گرفتن پرده انتهایی در چند وجهی بودن اندکی ابتر میماند که کارگردان برای تداعی تصویر سازی دریا و طوفان ناچار به استفاده از آکسسوار خارجی از طراحی اولیه است.
هرچند نابترین تصویر سازی این نمایش به ایجاد طوفان است که تکان شدید پارچه باعث برخورد باد با صورت تماشاگر میشود که وجهی عینی و نمود بیرونی پیدا میکند.
طراحی صحنه این امکان را ایجاد کرده است که همه صحنه را در انتها به درون خود بکشد و صحنه جدید را بیرون بکشد اما یه بار خروج بی دلیل بازیگر اسب و سیب از صحنه میتوانست اتفاق نیفتد درباره این کهن الگو،قابلیتهای فراوانی برای تجزیه و تحلیل تطبیقی و زیبایی شناسی آثار داستانی و مراحلی چندگانه را برای رسیدن به هدفی انسانی پشت سر میگذارد که این کهن الگو به زبانی ساده به کودک منتقل میشود
کارگردانی نمایش« از اسب تا سیب» موفق عمل کرده است و آنچه میبایست برای تصویر سازی و ریتم و تمپ درست است را به خوبی به کار گرفته است که لازم است به گروه راسپینا بابت روشن کردن چراغ صحنه در لابه لای موقعیتهای مناسب اجرای نمایش در وانفسای حضور ویروس منحوس کرونا خدا قوت گفت و بی تابانه منتظر اجراهای بعدی شان ماند