در حال بارگذاری ...

اندیشیدن به انسان در یک قاب بدون روبان مشکی

«روبان های مشکی را از گوشه ی قاب عکس ها بردار» نه به دست ِ یک نمایشنامه نویس ِ کارآزموده که به رمز و رموز کشش ِ تماشاچی آشناست ، بلکه به دست ِ شاعری نگاشته شده که بیش از " نمایش " به " انسان " می اندیشد. انسانی که پیش تر در کتاب شعر خود به تصویرکشیده و دوراز تصورنیست اگر برخی تماشاچیان ابتدا به خاطر خودِ شاعرفضای کوچک پلاتو را به آن چه که در بیرون می گذرد برتری داده و تازه آن جاست که در می یابند با یک تئاتر روبروی اند که از تمامی قواعد ، شامل متن ، کارگردانی ، بازیگری ، لوازم صحنه ، نور ، و موسیقی ِ مناسب برخوردار است و می تواند با تماشاچی ارتباط برقرارکند.

مریم رازانی؛ «روبان های مشکی را از گوشه ی قاب عکس ها بردار» به نویسندگی و کارگردانی مهدی شادمانی روشن را با توجه به موضوع نمایش و تماشاگران متفاوت ِ آن ، می توان یک رخ داد بسیارخوب به شمار آورد. از سال ها پیش برگزاری جشنواره بین المللی تئاتر کودک و نوجوان پدیدآورندگان و نیز تماشاچیان تئاتر را به این سو متمایل کرده و تئاتر بزرگسال تا اندازه ای به خاموشی گراییده است. گو این که برگزاری جشنواره تنها دلیل نیست و نبود ِ حمایت ِ مالی از سوی ارگان ها ، سختگیری های غیر ضروری در زمینه ی نمایشنامه هایی که برای اجرا ارائه می شود، کمبود سالن ، اولویت ها ، و نیز ناکافی بودن بودجه ی خانواده ها که خودبه خود به جانب رضامندی کودکان شان کشیده می شود ، این زیان را موجب گردیده است.

" روبان های مشکی ..." نه به دست ِ یک نمایشنامه نویس ِ کارآزموده که به رمز و رموز کشش ِ تماشاچی آشناست ، بلکه به دست ِ شاعری نگاشته شده که بیش از " نمایش "  به " انسان " می اندیشد. انسانی که پیش تر در کتاب شعر خود به تصویرکشیده و دوراز تصورنیست اگر برخی تماشاچیان ابتدا به خاطر خودِ شاعرفضای کوچک پلاتو را به آن چه که در بیرون می گذرد برتری داده  و تازه آن جاست که در می یابند با یک تئاتر روبروی اند که از تمامی قواعد ، شامل متن ، کارگردانی ، بازیگری ، لوازم صحنه ، نور ، و موسیقی ِ مناسب برخوردار است و می تواند با تماشاچی ارتباط برقرارکند.

موضوع نمایش اگرچه از حوادثی که گاه و بیگاه در جامعه رخ می دهد برگرفته شده اما نویسنده " شاعر" با درهم تنیدن و یکی کردن مردگان ِ حادثه ها ، رنج خاموش یی را به ذهن متبادر می کند که نبودِ آزادی برجوانان هموارکرده و موجب شده است  تا به جای شناخت جهان ، تاریخ ، جامعه و حتی خود ، افق یی کوتاه را برای رسیدن انتخاب کنند و کام و ناکامی شان در همان خلاصه شود . رنجی که حتی نویسنده  – که با بازی ِ استادانه سعید باغبانی نیّر به مانند استیلاگری خونریز نمایان می شود – ، به اسارت آن در می آید و ناچاردست به انتقامی می زند که خواهی نخواهی خود او را هم شکست خواهد داد. کما این که در پایان نمایش به رغم تهدید ِ دلهره آور ِ نویسنده ، بازیگران به جای نخست باز می گردند و افق کوتاهی را که از آن بازمانده بودند ، تجربه می کنند. آدم ها و داستان های جدا ، یکی می شوند و چشم  تماشاچی پشت سرِ نویسنده ای که از پاهای رفتن اش درماندگی می بارید ، به در دوخته می ماند. 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران