نقدی بر «نمایش روبان های مشکی را از گوشه ی قاب ها بردار»
روبان های مشکی را از گوشه ی صحنه برداریم
روبان های مشکی را از گوشه ی قاب ها بردارد نوعی خود تنها انگاری (Solipsism) نویسنده است که عینیت منحصربه فرد را در وجود شخصیت تداعی می کند٬ .خود تنها انگاری فلسفه ایست مبنی بر این که «ذهن من تنها چیزی است که هر کسی کاملاً به وجود آن اعتقاد دارد» و نویسنده سعی در پذیرش آن از سوی شخصیت ها می کند که از آن به عنوان قدرت یاد می کنند. منطق نفسگرایی یک معرفتشناسی و یا دیدگاه متافیزیک ای دارد که تصریح میکند هرچیزی اعم از دانش، فراتر از ذهنیت بشر به هیچ عنوان قابل توجیه و ضمانت نیست.
روح الله صالحی؛ نمایش روبان های مشکی را از گوشه ی قاب ها بردار به نویسندگی وکارگردانی مهدی شادمانی روشن این روزها اجرای موفقی را در پلاتو تئاتر شهر همدان در حال تجربه کردن است نمایشی که نویسنده و کارگردانش را پیش تر به عنوان شاعری خوش ذوق می شناسیم تا دانش آموخته ی نمایش نامه نویسی و نمایش روبان های مشکی را از گوشه ی قاب ها بردار روایتی خوش ساخت از ذهنیت جان گرفته ی یک نویسنده است که شخصیت هایش نمی خواهند در مرگ تلخی که برای شان نوشته شده است سهیم باشند
ویژگی ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻗﻢ ﺯﺩﻥ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻱ ﻧﻘﺎﺩﺍﻧﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ،همانند آثار گذشته ﺑﻲ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻮﻋﻲ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﻲ ﻛﺸﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﭘﺮﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵﻫﻮﻳﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.این که پسر و دختر این نمایش در مرگی نا خواسته و به فاصل زمانی از یک دیگر در دو جغرافیا مرده اند و حالا با نیروی عشق به دنبال درک هویت اصلی خود که مرجان و احمد هستند بن مایه زیست تفکر امروزست که سرنوشت را نانوشته می خواهد و در روان شناسی مدرن تحت عنوان انسان تراژیک درتقابل انسان حماسی مطرح می شود که با نویسنده می جنگند ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻴﺮﻭﻳﻲ اﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺳﺎﺭﺗﺮ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻲ ﺳﺘﺎﻳﺪ
ویژگی چنین آثاری ذهنیتگرایی یا ذهنیگرایی یا سوبژکتیویسم (subjectivism) است که ما درونیات نویسنده را روی صحنه می بینیم نویسنده ای که در پیچیدگی اثر خودش هم در عشق مهناز مرده است اما همه چیز در حد چند خط تصویر می شود و ما را با شناس نامه ای نیمه به حال خود رها می کند و سرقراری می رود که خود را با پیراهنی سرخ از عشق مهیای آن کرده اما ما به ازای بیرونی اش در صحنه اثر نمی گذارد جز در صحنه پایانی که تعلیق استرس گونه ی دو شخصیت برای تغییر زیست شان به سمت عشقی که اتفاقا با افکت نوری و تصویری عشق در قلب شان جان می گیردپیش می رود
از اعتقاد به این که تجربه ذهنی، اساس همه ی معیارها و قوانین است. در این تلقی، احکام و گزارهها نهایتاً به ره یافتها، علایق و سلایق ذهنی فرد بازمیگردد. اما آن چه کاکردی نمایشی پیدا نمی کند توجه به هویت این پسر و دختر در مقدمه و حتی دو سوم آغاز نمایش است به طوری که ما هویت پسر سرباز و مهناز را قبول کرده ایم و به سهولت پی بر زنده بودن خودشان در قالب عشق احمد و مرجان می جویند و سریع بدون هیچ گرهی این گره با یک خط نوشته باز می شود.
روبان های مشکی را از گوشه ی قاب ها بردارد نوعی خود تنها انگاری (Solipsism) نویسنده است که عینیت منحصربه فرد را در وجود شخصیت تداعی می کند٬ اما به یک باره این تیک های عصبی کنار گذاشته می شود با خروجش به دنیای بیرون در نطفه باقی می ماند.خود تنها انگاری فلسفه ایست مبنی بر این که «ذهن من تنها چیزی است که هر کسی کاملاً به وجود آن اعتقاد دارد» و نویسنده سعی در پذیرش آن از سوی شخصیت ها می کند که از آن به عنوان قدرت یاد می کنند. منطق نفسگرایی یک معرفتشناسی و یا دیدگاه متافیزیک ای دارد که تصریح میکند هرچیزی اعم از دانش، فراتر از ذهنیت بشر به هیچ عنوان قابل توجیه و ضمانت نیست. و بر این اساس جهانهای بیرونی و دیگر اذهان فهمیده نمیشوند و یا اصلاً" خلق ناشده قل مداد میگردند. در تاریخ فلسفه، نفس گرایی نظریهای همیشه مشکوک و پر ابهام بوده است و هویت انسان مدرن را شکل می دهد
ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻳﻦ ﮐﺎﺭﮐﺮﺩ ﻫﻮﻳﺖ، ﺍﻳﺠﺎﺩ ﭘﻴﻮﺳﺘﮕﻲ ﻭ ﻫﻤ آﻧﻨﺪﻱ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺷﮑﻞ ﺩﻫﻲ، ﺳﺎﻣﺎن دهی ﻫﻮﻳﺖ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ، ﺩﻭ ﻋﻨﺼﺮ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺭﺗﻨﺪ ﺍﺯ، ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ. ﻧﮑﺘﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻮﻳﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻄﺤﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ "ﻏﻴﺮ" ﻣﻄﺮﺡ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻣﻬﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻮﻳﺖ، ﭼﻨﺪ ﻻﻳﻪ ﺍﻱ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ که در این جا این هویت ها در تقابل با دیگران سنجینده نمی شود
در طراحی صحنه ذهنیت گرایی با استفاده از ماز ( خطوط پیچ در پیچ) و تلاش برای مسیر یابی این قدرت را به تماشاگر منتقل می کند که باید پدیدار شناسی واقعیت های اجتماعی را بپذیرد و طراحی زنده و پویایی را شاهد هستیم که تمام نمایش را کنترل و به پیش می برد
در پدیدارشناسی واقعیت اجتماعی دوگانه و دارای دو بعد ذهنی و عینی فرض میشود. یک وجه آن از طریق جریان میان ذهنیت و ساخت معنی به دست میآید و بخش دیگر از عینیتهای ملموس است. نقطه ی تمرکز پدیدارشناسی وجوه عینی است، لیکن این وجه عینی در جریان میان ذهنی ما را به ساخت معنایی پدیده ره نمون میکند
تغییر موقعیت مکانی و ساخت کافه توسط نویسنده این نگرش را ایجاد می کند که تمام موقعیت ها ساخته خواهد شد اما در همین یک ایده ابتدای باقی می ماند و حتی به حالت اولیه برنمی گردد و جز آینه که می خوابد صندلی و قابی که در می شود در همان حالت باقی می ماند و در صحنه های بعد از همان موقعیت کارکردی عادی به دست می دهد
مهم ترین کارکرد نمایشی نمایش روبان های مشکی را از گوشه قاب ها بردار استفاده از جلوه های بصری است و هرچند تعابیر مختلفی بر نحوه ی استفاده از جلوه های بصری در تئاتر مطرح می شود که مخالفین براین باورند زمانی که ما قدرتی به اسم تخیل و بازیگر روی صحنه داریم استفاده از این ویژگی تئاتر مدرن باعث می شود اجازه تصویرسازی برپایه ی ایماژ را به تماشاگر ندهیم.در این جا در بسیاری از صحنه حس می شد که افکت های نوری زائد هستند و تصاویر بکر و نابی مثل قاب عکس دختر و پسر که عوض می شد یا تصویرآتش و قلب و شکل گیری عشق را با افکت های نوری نه چندان حساب شده به لحاظ رنگ شناسی به شکل ایهام مخل اجازه تطبیق صحنه را به مخاطب نمی داد
افکت های تصویری که در ابتدای نمایش ذهن گرایی نویسنده را خوب نشان می داد که با عدم وجود عمق در صحنه، ناخواسته بخشی از نور باعث افتادن روی چهره بازیگر می شد که می شد
سعید باغبانی نیر بازیگریست که روی صحنه بسیار با اطمینان و مسلط حضور دارد و قلب نمایش با حضور و افه های بازیش نویسنده ای انتقام جو از واقعیت های تلخی اجتماعی که اجازه گسترش عشق را نمی دهد را بازی می کند.محسن سپه دوست هم نشان داد که می تواند روی صحنه تئاتر همدان خوش بدرخشد رها صحبتی نیزبه عنوان بازیگر جوان نشان داد که تلاش در مسیر خوب بودن را بلد است
نمایش روبان های مشکی را از گوشه ی قاب ها بردارد اتفاق خوشایندی بعد از نمایش موفق عاشقانه ای برای سایه دختر سالهای ابریاست که فروردین به روی صحنه رفت. کورسویی که امید بیش تر را به تئاتر بزرگ سال و خلاق و دوری از گیشه ی رنگ و لعاب، زنده نگه دارد و این اجرا چراغ تئاتر را روشن نگه داشت و به همه کسانی که مسیر را برای اجرای این نمایش فراهم کردند باید خدا قوت و دست مریزاد گفت